دامن اندر پاي صبر آورده‌اي

شاعر : انوري

پس به بيداد آستين برکرده‌ايدامن اندر پاي صبر آورده‌اي
بيش از اين چبود که خونم خورده‌ايهر زمان گويي چه خوردم زان تو
گرنه با ايام در يک پرده‌اييک به دستم کم کن از آهنگ جور
بازيي نيکو به کو آورده‌ايخون همي ريزي و فارغ مي‌روي
هم تو کش چون هم توام پرورده‌ايباري از خون منت گر چاره نيست
زهرخند و خون‌گري خود کرده‌ايانوري خود کرده را تدبير چيست